ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

۱۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

1.

تا فردا باید گزارش پروژه بدم + اون یکی تمرین.. ولی هنوز نا تمومه!!.. چرا؟ چون همش این ور اون ور بودیم.. به مامان میگم من درس دارم میگن که آره باشه :||| و همچنان بیرون میریم... درهمین حد ابراز نگرانی میکنن :)))... ولی خیلی خوب بود ... وای رفته بودم بالای یه تپه یا کوه اسمشو نمیدونم.. باد میومد بعد من عین بچه ها میرفتم بالا بعد میدوئیدم پایین :)))))) ... اگه شتابمو کنترل نمیکردم ممکن بود با کله برم تو آب :)))) خیلی حس باحالی بود.. یاد بچگیام افتادم.. بعد به مامان میگم ذوق کردی ؟؟ میگه نه مگه بچه ای که تازه راه رفتن یاد بگیری ذوق کنم :))))))))))... قربون مامانم برم که انقد باحال جواب میده :)))))...

یه دوستی توی کامنت خصوصی گفتن که من با بقیه یه جورایی فرق میکنم .. همچنین به اندازه یه خانوم 35 ساله پخته هستم :))... خوب این باعث خوشحالیه که بیشتر از سنم بفهمم ولی خودم واقعا اینجوری فکرنمیکنم ... خیلی جاها کم و کاستی دارم...گاهی به گذشته فکرمیکنم میبینم خیلی جاها بچگانه رفتار کردم.. ولی خوب سیر تکاملی ادامه داره.. میدونم منظور مثبتی از سن 35 داشتن :).. ولی من  20 سال و خورده ای هستم :D .. من یه دانشجوی فوق لیسانسم که بین درس خوندنم وقفه نیفتاده.. درنتیجه من 35 ساله نیستم :))))))))) ... تازه حتی فکرمیکنم هنوز 19 سالمه :)))).. کلا احساس کوچولو بودن دارم و تصمیم دارم تا 50 سالگی این حس رو حفظ کنم :))) و بنظرمن سن به معنای واقعی فقط یک عدده.. یه عدد بی ارزش.. که چیزی رو برای من ثابت نمیکنه..



2.

بخند.. همیشه بخند... تو فقط بخند :).. وقتی میخندی خیلی خواستنی میشی... وای

اصلا.. کلا ..قطعا.. همه جوره خواستنی هستی...

سرد نشو.. عوض نشو... مصمم ادامه بده...

به حرف های بیهوده اطرافیان توجه نکن... بذار تو دنیای کوچیک خودشون خوش باشن :)

بذار تو با بقیه فرق داشته باشی...

به خودت خیلی سخت گرفتی و میدونم لایق بهترینا هستی ... 

یه لحظه ام به راهی که توش قدم گذاشتی شک نکن...

تو مایه افتخاری عزیزه دوست داشتنی :)...



3.

من حسودم.. البته آدم حسودی که هیچ کاری نمیتونم بکنم!!!!.. منظورم از حسود به اون معنای مزخرف و بدجنس وارانه نیست.. ابدا

حسود مثل دوستی که از دیدن دوست صمیمیش با دوستای دیگش حسادت میکنه.. حسود مثل مردی که از محبت بیش از حد خانومش به بچش حسادت میکنه.. حسود مثل دختری که حتی به کامنتا و فالویینگ های کسی که دوس داره حسادت میکنه ...  حسود مثل.... خیلی چیزا... 

فریدون آسرایی میگه:

آخر اعترافمه.. تو قدیس زمینی..

این نکته یک سواله... چرا تو بهترینی؟؟؟؟؟؟؟


این گل کوچولو تقدیم به همه خواننده هام.. چه روشن و چه خاموش همگی برام ارزشمندین :)... البته خوب طبعا روشن ها به مرور زمان تو قلب و ذهن آدم موندگار میشن ... امیدوارم سال 95 برای همه مون فوق العاده باشه :) ...

انگشتام کبود شده از سرما :)




+ ممکنه عکس رو حذف کنم ...

شاداب :)
۲۷ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
اگه از وسیله جمع کردن و اتاق رو تمیز کردن و بیلیط گرفتن و طول مسیر آهنگ گوش کردن و فکر کردن و به هم خوردن آرامشم با سوالای تموم نشدنی خانوم کناریم و درنهایت خواستگاری ازمن برای برادرش!!! و گزارش اول ناتمام پروژه ای که باید تا آخر هفته بفرستم و خوردنیایی که واسه من رو میز بود و نظر مامان راجع به پوست من که چرا خراب شده و بیا برات ماسک بزنم و :|||.... که بگذریم! نهایتا الان در منزل هستم!
سال 94 هم داره تموم میشه.. به همین سرعت.. خیلی همه چی زود میگذره.. احساس میکنم سال 95 به غایت سال خوبی خواهد بود.. 94 هم خوب بود.. چندساله اخیر همش خوب بوده واسم.. ولی 95 رو امیدوارم خیلی بهتر بگذرونم.. اتفاقای خوب خوب بیفته.. اون چیزایی که میخوام بشه .. شاید بعدتر از چیزایی که میخوام 95 اتفاق بیفته و انجام بدم ،اینجا بنویسم..
شاید خانواده بخوان یه مسافرت چند روزه بریم.. ولی من دوس دارم همش خونه باشم و استفاده کنم از این فضا... البته بیرون و این ور اون ور بریم که میریم و میخوام عکس بگیرم که قبلا نمیگرفتم.. ولی مسافرت دوس ندارم برم.. البته مامان اینا یه ماه پیش رفتن شمال که من نتونستم برم:||||| نمیدونم چرا هرکی بابایی منو میبینه فک میکنه شمالیه :))) بنظرمن که اصلا شبیه شمالیا نیست.. بابا بور و پوست سفید و چشمای روشنی داره .. این ویژگی بیشتر مال آذری هاست... نمیدونم چرا میگن شمالی هستید؟ :)) ولی من که چش و ابرو مشکی شدم مث مامانم.. :| 
این تابستون برنامه های ویژه ای دارم ..من این واحدام خرداد تموم بشه امتحانامو بدم میخوام تابستون کلی کار انجام بدم.. البته امیدوارم پایان نامه و کنکور وقت کافی برام بذارن.. 
درضمن دلم میخواد با یکی هم مشورت کنم راجب اپلای کردن یا کنکور دادن .. دیگه وقت ندارم.... استادم خیلی هنر کنه واسه پایان نامه وقت میده.. االبته میتونم باهاش حرف بزنما ..یه صحبت کوچولو هم دراین زمینه باهاش داشتم ولی خوب اونقد که اتاقش شلوغه همیشه پشت در اتاقش یه صف طویل تشکیل میشه!! آدم آرامش نداره.. نمیدونم با کی حرف بزنم.. تاحدی میدونم میخوام چیکارکنم.. ولی بازم دوس داشتم بایکی حرف بزنم..
کلی حرف دارم واسه این موضوع... نمیدونم چیکار کنم به کی بگم.....

شاداب :)
۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

ظهر داشتم ظرف میشستم یه دختربچه اومد تو آشپزخونه با یه لیوان دستش.. یکم باخجالت نگام کرد.. گفتم میخوای بشوری عزیزم؟؟ گفت آره.. گفتم بده من بشورم.. گفت نه مرسی خودم میشورم.. خیلی بامزه بود خیلی :))) .. منم بهش اجازه دادم خودش اینکارو بکنه...

چقد خوبه که به بچه از همون بچگی مسئولیت های کوچیک بدی... من یکی که اصلا علاقه ندارم بچه هامو سوسول بار بیارم.. دوس دارم بچه هام خودساخته بشن :D .. مخصوصا اگه پسر باشه.. هرچقدر هم وضع مالیم خوب باشه بازم از همون بچگی مسئولیت پذیری رو یادشون میدم.. اصلا چرا تربیتای الان انقد اشکال داره؟ چون پدر مادر فکر میکنن باید برای بچه همه چی مهیا کنن... و جالب اینجاست که تصور میکنن دارن به بچه شون لطف میکنن... البته نمیگم به بچه سختی بدی.. نه.. خوب یسری امکاناتو باید براش فراهم کنی و وظیفته.. ولی تا جایی که بدونی به ضررش در آینده تموم نمیشه.. وقتی از حد بگذره و این بها دادن ها از مسیر و هدف اصلیش منحرف بشه اون وقت جنبه منفی پیدا میکنه.. همین میشه که بچه افسار گسیخته میشه.. این روش درستی نیست.. 

یکی از فانتزی هام اینه که بعدا یه پسر داشته باشم بعد بزرگ شده باشه بعد خیلی منو دوس داشته باشه :)) ... خیلی هم باهوش باشه :)) .. بعد باعث افتخار منو باباش بشه.. آخی نازیییییی.. اصلا همین که نگاش کنم دلم براش ضعف بره.. ای جون :)))).. دخترهم دوس دارم.. دختر خیلی دلسوزه پدر مادره..  البته در حالت کلی دوس دارم بچه های زیادی داشته باشم :))))))))) تا ببینیم بجز جبر زمانه، توافق چطوری حاصل بشه :)) ... پسرا بعداز ازدواج نسبت به پدر مادر یکم بی وفا میشن.. اون سری با مامان اینا داشتیم صحبت میکردیم من همینو گفتم.. گفتم مامان زیادم بد نشد که داداش ندارم.. پسرا وقتی ازدواج میکنن خیلی تغییر میکنن و این بده.. مامان گفت خودت هم بعدا پسر یه مامانی رو میخوای بگیری پس ینی توام باعث میشی تغییر کنه؟؟؟.. این درسته؟؟؟؟ :))))) گفتم مامان جان من خودم مخالف سرسخت این تغییرات مردها بعد از ازدواجم بعد خودم هم بیام بشم یکی مثل همون زنا؟؟ :)))...

واقعا دور و برتون نگاه کنید.. چندتا مرد رو میشناسید که بعد از ازدواج عوض نشده باشن؟؟ که خانوماشون روشون تاثیر نذاشته باشن؟؟؟ خیلی کمن خیلی... امیدوارم لااقل خانوماشون خورده شیشه نداشته باشن که اگرهم قرار باشه تغییری توی اون آقا اتفاق بیفته ، لااقل تغییر مثبتی باشه!


شاداب :)
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

1.

امروز به دکتر پن مسیج دادم برای جلسه.. جواب داد که لطفا ایمیل بزن این هفته شاید نباشم، ارادتمندم!.. آخه این چه سیستمیه که فقط جمعه ها و اونم تو یک ساعت مشخصی فقط میشه بهش مسیج داد؟؟ الان من اگه این موضوعو زودتر میدونستم تا حالا رفته بودم خونه... ولی ایرادی ام نداره اینجا یکم بیشتر کارامو انجام دادم.. البته یکم دیگه که باهاش جلو برم یکسری قوانین برام شکسته میشه مثلا تو تلگرام هم میشه بهش text بدم!!

بشدت سرش شلوغه و این کار رو سخت میکنه.. امیدوارم تا دی سال آینده دفاع کرده باشم که برای دکتری دستم باز باشه...
نمیدونم کتابای کنکور رو ببرم با خودم یا نه.. همشونم قطورن.. کلی سنگین میشه.. البته مسئله مهم تر اینه که هنوز بیلیط هم نگرفتم :)))) تقصیر دکتر پن بود دیگه.. نمیدونستم کی وقت میده که بیلیط بگیرم..

تو خوابگاه یه چیز زدن با پارچه های سیاه و اینها.. برای شهادت حضرت زهرا..

منتظر محرم هستم... خودخواهانه است که منتظر همچون روزی باشم ولی یکی از نقاط عطف زندگیمو رقم زد... کاش محرم امسال به نتیجه الانم میرسیدم .. کاش محرم امسال رو از دست نمی دادم.. شاید هم محرم بعدی زمان بهتری براش باشه.. کسی چه میدونه؟؟

خیله خوب.. من الان خوابم نمیبره.. مسواکم نزدم هنوز.. :||



2.


Dont know what to say

its frustrating being not able to talk.. im not sad at all.. really fine i am :) ... just dont know what will happen??? i wish words wouldnt be that hard

 ...... i always think .. think.. i think a lot .. it drives :) me crazy that i cant do anything



شاداب :)
۲۲ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

1.

اون روز تو دانشکده منتظر آسانسور بودم باز که شد دیدم هم کلاسیم و استاد مین تو آسانسور بودن.. هم کلاسیم با مانتوی جلو باز و یه بلوز تا روی کمربند شلوارش (و نه بلندتر!!) کنار استاد وایساده بود!!! تو دانشگاه؟؟؟؟؟؟ اونم تو آسانسور که فاصله ها خیلی کمه؟؟ :D.. اونم چی؟؟ در حضور استاد؟؟؟؟؟؟.. سعی کردم طبیعی رفتار کنم... خوب شد من پسر نشدم :)))))))))

خودم هم همچین محجبه نیستم :D ولی اگه نیمه گمشده من، بعدها راضی نباشه ، من همین دولاخ مو رو هم میپوشونم :)) یه همچین دختر حرف گوش کنی هستم :)))) قربون خودم برم :D

چقد از کلمه نیمه گمشده بدم میاد.. یعنی چه.. مگه قراره آدما نیمه خودشونو پیدا کنن؟؟ کی میگه باید طرف مقابل ازهمه نظر به ما شبیه باشه؟؟ میخوام یه اسم دیگه برا نیمه گمشده بذارم.. فکر میکنم یه چیزی میذارم :))


2.
امروز بیرون بودم میخواستم یه چیزی برا مامان جانم پیدا کنم تولدش نزدیکه.. بعد "آز" بهم زنگ زده میگه کجایی؟؟ میگم بیرون.. میگه چرا به من نگفتی بیام؟؟ میگم خوب مگه حالت بد نبود تو؟؟ هیچی دیگه یه چند دیقه ازم بازجویی کرد :))) کلا مثل شوهرا رفتار میکنه :))) غیرتی ام میشه حتی :)))) اونقدری که "آز" به من زنگ میزنه فک نکنم هیچ دوتا نامزدی به هم زنگ بزنن :))) .. میگم چقد مانتوها تکرارین.. هیچ چیز جالب توجهی نبود.. عوضش مردونه ها تنوعشون بیشتر بود :||||| ... رانینگ و کالج مردونه خوشگل زیاد دیدم..
 یه کلاه cap هم توجهمو جلب کرد که مشکی بود بالاش با طلایی نوشته بود "بودی حالا"  :)))))))))) فک کن :))))) ..تنها نکته مثبتی که میشه ازش برداشت کرد اینه که حداقلش NY و LA که تو این کلاه ها رایجه، با جمله فارسی جایگزین شده بود... مرگ بر آمریکا :))
اصلا از این تیپای Swag خوشم نمیاد... جالبه این کلاها 160-170 تومن هم هستن! من که حاضر نیستم مجانی هم از اینا استفاده کنم :))


3.
پروژه درس استاد مین برای من مربوط به یه شرکت خارجیه که یسری کارا باید در این راستا انجام بدم.. داشتم سرچ اینا انجام میدادم .. دیدم که یه سایت فارسی نوشته بود که آره تلفظی که از اسم این شرکت بین ما ایرانیا جا افتاده درست نیست و تلفظ درستش فلانه...
حالا بماند که تلفظی که بین عموم ازش جا افتاده واقعا درست نیست و قبول دارم.. ولی تلفظی هم که این سایته نوشته بود یه چیز خیلی داغونی بود.. من از تعجب شاخک درآوردم.. آخه عزیزمن چرا وقتی راجع به چیزی اطلاعات ندارید الکی یه چیزی می نویسید؟؟؟؟
* اون کلمه انگلیسی نیست.. به یه زبانیه که من بلدم :D


پی نوشت:
برای مادر هولدن دعا میکنیم .. خدا همه پدر مادرهارو سلامت نگه داره...

شاداب :)
۲۰ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۱ ۳ نظر

1.

فیلم imitation game رو دیدم... خیلی خوب بود... بهترین کسی که میتونستن نقش تورینگ رو بهش بدن همین بندیکت کامبربچ بود.. حالا کاری به یه سری جهت گیری های فلان و بهمان و اغراق انگلیسی ها ندارم.. ولی درکل متاثر شدم.. کمی هم اشکم دراومد.. نه به اونکه سال به سال فیلم نمی دیدم نه به الان :))

تورینگ تو این فیلم از اون مدل آدماست که من برای ازدواج دوس دارم :))))) .. البته اگر از انحراف فلان بودنش که (که توفیلم بیشتر جنبه سی/ا/سی پیدا کرده تا بیوگرافی) فاکتور بگیریم... کاش منحرف نبود وگرنه جذاب تر هم می نمود :D ... طرف نابغه ریاضیه .. خیلی جذابه...میفهمی ینی چی؟؟ فک کن.. مردم با استایل وچیزای دیگه جذب یکی میشن من با هوش و ریاضی و نبوغ و غیره ذلک :)))) میدونم یکم غیرعادیه علایقم.. زر هم بهم میگه :D

البته اینم بگم صرف باهوش بودن دلیل منطقی برای جذابیت نیست :D طرز فکر و اصول و دیدگاه ها هم خیلی مهمن..!

شاعر (رضایا) در این راستا می فرماید: :))
بگو شده تا حالا... لابه لای آدما...
عاشق یکی بشی ...که فرق میکنه؟؟؟


2.

ال خیلی دختر صاف و ساده و خوبیه... نگرانشم.. نمیتونم ببینم داره راه رو عوضی میره.. البته خدا کنه که من اشتباه بکنم...

نمیدونم چرا جدیدن به همه چی شک دارم.. همش میگم آدمایی که خوبن (میدونم خوب تعریف مبتذلیه! اوکی.. منظورم با یه سری اصول و خط قرمزها و قواعده)، تاکی میتونن خوب بمونن؟؟ جالبه که با اعتماد به سقف به خودم اطمینان دارم!! البته از حق نگذریم من دیگه یجورایی به خودم مطمئنم چون از همون 17-18 سالگی که اوج سن تحت تاثیر جو و محیط قرار گرفتن هست، تا الان درجهت منفی عوض نشدم پس خوشبینانه از این به بعدم عوض نمیشم.. ولی هم میگم با این اوضاعی که تو جامعه حاکمه، اونایی که دوسشون دارم و بخاطر ویژگی های مثبتشون اینجوری دوسشون دارم تاکی میتونن تصور من رو نسبت به خودشون ثابت نگه دارن؟؟ میترسم.. میترسم از روزی که همه تصوراتم راجع به اونایی که تو زندگیم یه جورایی برام مهم هستن و بهشون اهمیت میدم، درهم بشکنه.. اون روز من خورد خواهم شد...

چقدر از خودتون مطمئنید که خط قرمزهای زندگیتون رو زیر پا نخواهید گذاشت؟؟ چند درصد فکر میکنید 10 سال دیگه اصولتون رو زیرپا نمیذارید؟؟؟ بگید میتونید به خودتون قول بدید که اعتقاداتون رو هیچ کسی متزلزل نخواهد کرد؟؟ بگید که اطرافیان روتون نمیتونن تاثیر بذارن؟؟ بگید که همرنگ جماعت نخواهید شد؟؟ چقد تو موقعیت های مختلف محک شدین؟؟ چقد به ظرفیت خودتون ایمان دارین؟؟؟؟


خدای من! چقدر ناراحت کننده میشه...

 
شاداب :)
۱۹ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

1.

داداش هم اتاقیم "ام" رفته بود ترکیه بعد واسه خواهراش لباس مباس زیاد آورد اضافه اومد .. حالا "ام" لباسارو آورد اینجا که اگه کسی خواست بخره.. بعد یه لباس خواب مناسبه بعداز ازدواجی فقط مونده بود :)))) واقعا نمیدونم برادرش باخودش چه فکری کرده این لباسو خریده :)) .. ولی خیلی خیلی خوشگله :))) "ام" به من میگفت تو اینو وردار :))) میگم عسیسم میخوام چیکار اینو درحال حاضر؟؟ میگه واسه بعدن دیگه :)))))) یه همچین دوست آینده نگری دارم .. البته خودمم از این آینده نگری ها کردم یه جورایی :))))



2.

یکی از اندک دانشجوهایی که مونده خوابگاه منم!!! بخاطر دکتر پن عزیزم :)) البته اینم بگم فردا کلاسم دارم!.. آخه کدوم ارشدی در هفته 3 روز کلاس بهش میدن؟؟؟ ولی هم اتاقیام همشون امروز رفتن .. درنتیجه من بازهم چند شب و روزی رو تنها هستم!! یعنی چه؟ این چه وضعشه؟ از 6هفته قبل از عید تعطیل میکنن میرن بعد میگن چرا وضعمون اینه.. بفرما.. :D

اگه خیلی خوشبینانه دکتر پن قرارشو شنبه بهم بده درنتیجه من باید از امشب(ینی سه شنبه) تا شنبه تنها تو اتاق باشم!! .. درنتیجه اگه هی پست های الکی گذاشتم و مثلا نصف شبی از تنهایی و ترس تو تاریکی یهو پست گذاشتم علما درجریان باشن و مذمت نکنن من رو :)) حالا اتاق هیچی.. باز میشه یه کاریش کرد.. خداکنه خوابگاه خالی نشه!!!! همین الانش خیلی از بچه ها رفتن (آیکن دهن کج)! .. از طرفی طبق معمول حوصله رفتن به منزل خاله و دایی گرامی رو ندارم! حالا شهرک غرب همین بغله هااا.. میدونم عید که بیان خونمون به مامانم اینا گله میکنن که چرا خونشون نمیرفتم ..

دوس دارم روزی برسه که بتونم یه شهری یه جایی غیر از تهران باشم.. در آینده.. دوس ندارم عمرم رو تو این شهر دودی و غمگین به پایان برسونم...

درضمن ناخونام به حدی بلند شدن که اصلا نمیتونم تایپ کنم و باید انگشتامو با زاویه 10 درجه تقریبا مماس با کیبورد قرار بدم تا بتونم تایپ کنم :))))) مشکل اینجاست که با ناخون کوتاه هم نمیتونم بعضی کارامو انجام بدم...



3.

دو سه روز پیش دراز کشیده بودم و بعداز یه خستگی زیاد تازه از خواب بعدازظهر بیدار شده بودم (لازم به ذکره که من اصلا اصلا عادت ندارم وسط روز بخوابم شاید سالی یکی دوبار!).. گوشیمو بی حوصله ورداشتم .. خیلی خیلی اتفاقی یه چیزی رو پیدا کردم شایدم درحد اکتشاف حتی :))) ... خیلییییی جالب بود خیلی خیلی.. فکرنمیکردم همچین چیزی ببینم... درحالیکه از اون روز یه دونه ازش منو خوشحال نگه داشته بود یهو با یه عالمه از اون مواجه شدم :) .. اونقدر به وجد اومدم که ممکنه حتی یه پست بهش اختصاص بدم :) .. البته کلا لایق اختصاص دادن یک پست و حتی بیشتر هم هست.. فقط امیدوارم اشتباه نکرده باشم.... و امیدوارم نا امید نشم


پی نوشت 1:

کیستی که من اینگونه به اعتماد نام خود را باتو میگویم...

کیستی که من اینگونه به جِد

در دیار رویاهای خویش باتو درنگ میکنم؟؟؟؟؟


(شاملو)


شاداب :)
۱۸ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

1. آیا میخواهید بدانید:

مرحوم پرفسور حکاک که بود و چه کرد؟؟

از کی مرکز تحقیقات مخابرات پروژه ها را out source کرد؟؟ از کی float شدن؟؟

چطوری می شود با concurrent engineering مشکل خروجی ناقصمان را حل کنیم؟؟

وزیر وقت هزار سال(!) پیش با گفتن این جمله چه هدفی را دنبال میکرد: " گوشی بسازید که مدارش اندازه این میز(!) باشد ولی خواهشا و عاجزا فقط کار کند" ؟؟

این جمله از کیست: "قرار نیست کارمندان همیشه برنج بخورند و طلا انبار بکنند!!" ؟؟؟

آیا می دانستید با open شدنه مرکز تحقیقات مخابرات کارهایی مانند دانلود فیلم(!!!) کم شد؟؟؟ نه واقعا میدانستید؟؟

بله عزیزان... با نشستن سرکلاسهای دکتر فی شما به جواب سوالات خود دست می یابید!!!!!

و کلاس ساعت 8 الی 9:30 عملا به 8 الی 10:30 تبدیل میشود.. شخصا با این مسئله مشکلی ندارم .. ولی خوب گشنمون میشه!!!



2. جاروبرقی رو بدون هماهنگی قبلی دادم به دختره ااتاق بغلی.. بعد دختری که تو سرپرستیه ساختمون ماست اومده در اتاق میگه "واقعا که!!! من به شما اعتماد کرده بودم!!!" ... حالا جاروبرقیه مورد نظر ینی ممکنه توسط دختره اتاق بغلی مثلا دزدیده شه؟؟ یا مثلا قطعات گرانبهاش که با چسب نواری(!) یا همون نوار چسب(!) از 63 ناحیه به هم وصل شده دچار آسیب میشن خدایی نکرده؟؟ خلاصه هنوز که هنوزه متوجه نشدم بابت چی متاسف شد :))



3. اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه می یابد یا نه، نیازی نیست سراغ فناوری، کارخانه و ابزاری که استفاده میکند بروید، اینها را میتوان به راحتی خرید یا دزدید یا کپی کرد...

برای دیدن توسعه بروید در دبستان ها و پیش دبستانی ها ببینید آنجا چگونه بچه ها را آموزش میدهند.. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند بلکه ببینید چگونه آموزش می دهند.. اگر کودکان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظم پذیر، خطرپذیر، دارای روحیه گفتگو و تعامل و نیز دارای روحیه مشارکت جمعی و همکاری بار می آورند، همان انسان ها و شخصیت هایی خواهند شد که می توانند توسعه ایجاد کنند..

داگلاس نورث برنده جایزه نوبل اقتصاد



4. امروزم تا یه مسیری رو پیاده قدم زدم اومدم.. نظرم چیه دیگه پیاده قدم نزنم نیام؟؟  مثل اینکه هیچ وقت قرار نیست اون مسائل برام عادی بشه!! البته بهتر که عادی نشه.. لااقل اینجوری هنوزم به خودم میتونم امیدوار باشم که عوض نشدم..






+ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ

و زندگانی دنیا چیزی جز بازیچه و سرگرمی نیست...


شاداب :)
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

امروز تو تاکسی آزادی که بودم دیدم هرچی میریم هی نمیرسیم :)) گفتم یعنی چه؟؟ شریف مگه همین ورا نبود؟ حالا روزای عادی و قبلنا هر وقت از اون سمت رد میشدم شریفو میدیدماااا ولی این سری علیرغم دقتی که اعمال کردم ندیدمش.. کلا برعکسم:))) گفتم لابد جلوتره ..دیدم جلوتر دارم خود میدون آزادی رو میبینم :)))) گفتم اااا آقا من پیاده میشم و متوجه شدم که از بغل دانشگاه رد شدیم و من ندیدمش :))))) فک کنم بینایی مو دارم ازدست میدم، جالبش اینه که هنوز عینکی هم نشدم:)...

خلاصه یه 5 دیقه پیاده برگشتم تا رسیدم... باتوجه به سخت گیر بودن شریف توی راه دادن و علاوه براینکه امروزم پنج شنبه بود احتمالش کم بود که بشه وارد دانشگاه شد ولی باشناختی که ازخودم دارم با اعتماد به سقف معتقد بودم رام میدن :)))... دیگه رفتم و کارتمو درآوردم دادم به نگهبان نگاش کرد گفت خانوم فلانی برای چه کاری میرید؟؟ با صداقت گفتم برا فلان چیز :D .. مکث کرد یه لحظه نگام کرد، من قیافمو مظلوم کردم شبیه گربه شِرِک :)) گفت باشه برو توو.. دیگه اومدم تو و کلی به خودم درود فرستادم :D

رفتم دانشکده برق، از یه دونه دانشجو پرسیدم ...بعد از دوتا دانشجو پرسیدم ..و درنهایت از یه دونه دانشجو پرسیدم :)) فاینلی کلاسو پیدا کردم رو برد اسم آقای گمگشته رو دیدم یه شماره هم کنارش بود من فکر کردم ساعت ارائه است ..گفتم ااا تموم شد :)).. بعد یه نفر گفت نه این شماره چیز دیگست.. دیگه رفتم تو کلاس و ردیف سوم نشستم :D

خلاصه که ارائه دوم بسیار عالی بود :D .. اصلا من فقط از ارائه دوم خوشم اومد :D


دیگه یه نفرم از دانشگاه ما ارائه داشت که به نمایندگی از همه کلا آبرومونو برد :))))) آخر سرهم اون آقایی که عکس میگرفت گفت همه برن جلو وایسن... همه پا شدن رفتن اون جلو حالا من واسه خودم ریلکس نشسته بودم :)))))))))))) یهو نگا کردم دیدم فقط من این ورم همه اون بالا وایسادن :)))))))))) دیگه منم مجبور شدم رفتم دیگه :)))))))))))))))

بعد کلا دانشکده هارو دیدم بنظرمن که خیلی هم قشنگ و خوب بود :D ینی یکم قدیمی بود ولی تو ذوق من اصلا نمیزد.. در انتها که با آقای گمگشته داشتم صحبت میکردم میخواستم یه چیزی هم بگم برام انجام بدن که متاسفانه یادم رفت!! آیکن دهن کج .. حالا چیز خاصی هم نبود ولی خوب برامن جالب بود ..

این بود اولین خاطره من :))


شاداب :)
۱۳ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

1. هیچوقت این دخترایی که تو خوابگاه یهو با یه کوله باری از ظرف نشسته وارد آشپزخونه میشن رو درک نکردم!!!! .. درحد چقد بگم؟؟ مثلا میذارن تو این جعبه های میوه هستش؟ از اوناااا... فک کنننننن...میذارن همشون کثیف شه بعد یهو میارن میشورن!!!!!!!!! فک کنم ماهی یه بار ظرف میشورن :))))))))))))))


2. ال اومده بهم میگه چندتا فیلم خوب بهم بده... میگم عسیسم بگو از چیا خوشت میاد سلیقه فیلمی ت دستم بیاد.. میگه مثلا gone girl رو دوس نداشتم الکی ازش تعریف میکنن!!!!!... من:  .. فینچر: ... میگم اصلا دیدی فیلم رو؟؟ میگه آره ولی زدم جلو .. دوباره من:   دوباره فینچر:

میگم her هم خوبه بهت بدم؟؟ میگه درباره چیه؟؟ یکم واسش توضیح میدم.. میگه این فیلما که انقد بی معنی(!) هستن چرا انقد جایزه میگیرن؟؟؟ و همچنان من:  

میگم interstellar رو دیگه بدم دیگههه... میگه چی هست؟؟ یکم توضیح میدم میگه نه دوس ندارم .. من: .. نولان:

درنهایت خودش لیست فیلمامو میبینه.. میگه ااااااا.... the wolf of wall street رو داری.. برام بریز..نیم ساعت بعد میبینم داره لپ تاپشو خاموش میکنه.. میگم دیدی فیلمو؟؟!!!! میگه آره بدک نبود.. با یه لبخند تلخ و ناامیدانهبهش میگم: ولی همشو زدی جلو نه؟؟؟؟؟؟؟؟ میگه آره یه قسمتاییش مربوط به بورس بود متوجه نمیشدم میزدم جلو!!!!!!!! استدلالش منو نابود کرد... میگم خوب از چه فیلمی خیلی خوشت اومده؟؟ میگه اسپایدرمن .. و من متوجه شدم تا اون لحظه در چه جهل و گمراهی آشکاری به سر میبردم

حالا اینها به کنار... دوست صه اومده بوداتاقمون..میگفت یه سریالی بهت معرفی میکنم ببینی عالیه عاااالی... میگم دوست گرام(!) سریال پیشنهاد نده!!! فقط فیلم بگو! بنده جنبه سریال شروع کردن ندارم، یهو دیدی روزی 4 قسمت باهم دیدم از کارو زندگی هم افتادم، کما اینکه همین الانش کلی سریاله ندیده دارم که از ترس بی جنبگی هنوز شروعشون نکردم... برگشته میگه نههه این خیلی خوبه حالا سرچش کن.. از او اصرار از من انکار.. سرانجام دیدم قصد پیاده شدن از مرکب شیطان رو نداره پس برای راحتی سر کچلم سریال موردنظر را سرچ میکنم.. و همینکه با تیتر "سریال کره ای فلان" مواجه میشوم تا مرز سکته پیش میروم... آخر یکی نیست بگوید زن/دختر حسابی چه فکری باخودت کرده ای؟؟ سریال کره ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خلاصه درنهایت دچار یاس فلسفی گشتم...

درضمن اصلا از آدمایی که نمیتونن فیلم ببینن خوشم نمیاد



3. دیشب نشستم فیلم های

warrior, imitation game, the name of the rose, cinema paradiso, 

رو به توصیه دوستان دانلود کردم... و تصمیم دارم سر فرصت ببینمشون.. چقد خوبه آدم دلخوشی داشته باشه :))) مثلا من الان دلم خوشه!!!!! کلی فیلمه ندیده دارم و وقتی به این فکرمیکنم که وقت بیکاریم میتونم ببینمشون با یادآوری این صحنه قند تو دلم آب میشه :)) یه لیستم الان "رز" بهم داد یادم باشه سرفرصت دانلود کنم :))) میتونم به سلیقه رز اعتماد کنم.. ایناها

black mass, the revenant, the martian, the walk, burnt اینا مال 2015 هستن

leviathan, in the mood for love, i origins, wild tales ... اینارو هم دانلود کنم ..

و البته دیشب دنبال یه فیلم میگشتم که اشکمو دربیاره.. خودآزاری هم ندارم :)))).. فک میکردم the fault in our stars بتونه اینکارو بکنه اونهمه الکی ازش تعریف میکردن چی بود! متاسفانه از فیلمای تین ایجری ابدا خوشم نمیاد، و چه بسا با قیافه پسره هم اصلا نتونستم ارتباط برقرار کنم!!!! خیلی کلیشه بود ،اصلا جالب و تاثیرگذار نبود .. love story رو میدیدم سنگین تر بود.. همچنین تو تمام طول فیلم حس میکردم دارن فیلم بازی میکنن:)) حالا اینکه واقعا دارن فیلم بازی میکنن چیزیو ثابت نمیکنه درواقع دلیل نمیشه که من متوجه این موضوع بشم!!

یادم باشه درمورد wild strawberries برگمان هم یه چیزی بنویسم بعدا... خوب دیگه بسه :))



+ درحالت کلی اگر از اون القای فرهنگ آمریکایی فرهنگ مصرف گرایی و چیزای دیگشون بگذریم! که صدالبته تو کشورهایی مثل ما خوبم جواب گرفتن بابتش! نکات مثبت و خوبی هم توشون هست! کلی عرض کردم نظرم رو راجع به فیلم! تخصص ندارم تو این زمینه..


شاداب :)
۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر