ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

وای وای وای الان انقد خوشحالم که باید حتما میومدم مینوشتم اینجا

یکی از بهترین خبرایی که میشد تو زندگیم بشنوم رو همین نیم ساعت پیش شنیدم.. چقد امید به زندگیم زیاد شد.. هیچوقت فکر نمیکردم به این زودی همچین چیزی بخواد شدنی بشه،  لااقل فکر نمیکردم به دوره من قد بده..

 

هیچی راجبش الان نمینویسم،  فقط در این حد نوشتم که بعدا (قاعدتن چندسال دیگه) که بهش رسیدم برگردم به این پست و یادم بیاد امروز رو و بعد بشینم درموردش بنویسم :) 

این حس خوب بمونه اینجا،  که انرژی خوبش بیاد تو زندگیم و یادم باشه چقد امروز خوشحالم و چه اتفاق خوبی قراره بیفته :) 

شاداب :)
۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

1. جدیدن بدون دلیل یکسری از عادتهای غذاییم خیلی خوب شدن.. مثلا قبلا توی چایی صبحانه ام 10 تا قاشق چایخوری شکر میریختم.. ولی الان دیگه بدون شکر میخورم جل الخالق.. یا مثلا خیلی کمتر چایی میخورم.. بعد جدیدن به خاطر کرونا هم از بیرون اصلا اصصصصلا غذا نمیگیرم و به طرز عجیبی حساب بانکیم عددش ثابت مونده تا حد زیادی! چقد خوبه! کرونا هر ضرری داشت حداقل این یه سود رو برام داشت! امیدوارم این عادته روم بمونه.. این چند روز هم انقد دما بدنمو گرفتم دیگه دستم در شرف از جا در رفتن است، از بس دماسنج رو تکون میدم که جیوه بره پایین و دوباره دمامو بگیرم.. واین سیکل ادامه دارد.. اونقد پیش دوست و همکار و خانواده درمورد کرونا و مسائل مربوطه انتقاد کردیم که دیگه حسش نیست یه بار دیگم اینجا بنویسم.
 

2. من قبلاهروقت میخواستم بخوابم یه حداقل نیم ساعت غلت میزدم قبل از خواب و هی فکر و خیال میکردم، چه خوب چه بد، ولی الان یه یکسالی میشه تا سرمو میذارم میخوابم و بشدت ناراحتم از این قضیه:||||| چون دوس دارم یکم فکر و خیال کنم باباجان عه .. تا میام به چیزای خوب که دوسشون دارم فکر کنم یهو خوابم گرفته بعد صبح پامیشم تازه میفهمم ای بابا نشد حال کنم که قبل از خواب باز.. جالبه حتی اگه خوابم هم نیاد اینجوری میشه بازم.. یه شب خوابم نمیومد زیاد، گفتم خب از 10ونیم برم زیر پتو چشامو ببندم حداقل یه یک ربع توهم بزنم، فرداش پا شدم باز دیدم اصن نفهمیدم کی خوابم گرفته نامرد!.. خلاصه شده یه خواب آور برامن این قضیه

 

3. اون روز رفته بودم دکتر بعد پرستاری که اطلاعاتمو وارد میکرد سنم رو که پرسید و بهش گفتم انقد تعجب کرد گفت اگه میگفتی 18 بیشتر باور میکردم :| اون روزم با یکی از بچه های کلاس داشتیم تایم استراحت حرف میزدم گفت راستی چندسالته؟ گفتم بهش بعد گفت عه من فکر کردم 21 سالت ایناست.. حالا من یکی دوسال پیش باز حداقل تیپ و لباس پوشیدنم یکم خانومانه تر بود تعدیل میکرد این قضیه رو، یه بنده خدایی میگفت چرا کیف زنونه(!) استفاده میکنی، ولی الان یکسالی میشه فقط کوله تقریبا کوشولو استفاده میکنم و میبینم چقد راحته، و اتفاقا یکی از کوله هام صورتی جیغه :| زر بعداز چندوقت منو دید، اتفاقا اون تایم (پاییز امسال) موهامم چتری کرده بودم کوله ام هم صولتیییی، کاپشن و شلوارم هم آبی روشن، کفشامم سفید، دیگه عینهو بچه ها.. گفت چرا شبیه مهدکودکیا شدی :))) خلاصه همه چی مزید برعلت شده بیش از پیش بچه تر بنظر بیام.. حالا دیگه فکر نکنید 30 سالم ایناست ها.. ولی زیادم خوب نیست هیشکی سنتو تشخیص نده، چون اکثر کسایی که ازم خوششون میاد سنشون کمتره..حالا یه سال اینا عب نداره ولی نه دیگه چندسااااال.. به قول چندلر where are all the men؟ :))

 

4. اوه اینو بگم.. جدیدن بدون آرایش میرم سرکار.. بدووووون آرایش واقعا.. هیچ هیچی.. حالا بدون آرایشم زیاد با با آرایشم فرق نداره، فقط بدون آرایش بیبی فیس تر میشم وگرنه تغییر زیادی نمیکنم چون قبلا هم غلیظ آرایش نمیکردم، درحد ریمل و خط چشم نازک و گااااهی رژ، هیچوقت کرم پودر و اینا نزدم تو عمرم.. ولی کلا رژ هم زیاد دوس ندارم، فقط ریمل خیلی دوس دارم.. ولی درکمال تعجب همون ریمل هم دیگه نمیزنم.. البته اینو خاطر نشان کنم ها، اگه ازیه انسانی خوشم بیاد به خاطر اون حتما بازم آرایش میکنم :)) و مورد دیگه هم اینکه هنوزم بعضی جاهای دیگه بجز شرکت هم آرایش میکنم هااا ، مثلا کلاسایی که میرم :دی.. نمیشه خب آقاجان.. حالا نگو پس چه فرقی کرد، چون من قبلا از در خونه بیرون میرفتم واسه سوپرمارکت رفتن هم ارایش میکردم یکم، ولی الان سرکار بی ارایش رفتن خودش خیلی تغییر بزرگیه :دی.. ولی خیلی حس خوبیه ها.. فک کن شب برمیگردی خونه نیازی به محلول چشم پاک کن نداری و مستقیم فقط صورتتو میشوری بدون اینکه پایین چشات سیاه شه، یا مثلا حموم میری نصف قضیه حل شده است :)) احساس میکنم این مسئله جدیدن خیلی داره جا میفته، دخترای بدون آرایش کمتری رو تو خیابون میشه دید، امیدوارم یه روز تواین زمینه ماهم مثل اروپاییا بشیم

شاداب :)
۱۰ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۰۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

از آخرین باری که نوشتم تقریبا 2 ماه میگذره.. نمیدونم چرا شور نوشتن در من از بین رفته.. شایدم خیلی درگیر زندگی واقعی شدم که از نوشتن خاطراتم غافل شدم.. نمیدونم از کجا شروع کنم و از چی بنویسم

حتی از سفر چین داره کم کم یکسال میگذره و من هنوز سفرنامه اش رو ننوشتم.. پارسال همین موقع ها بود که یهو تصمیم گرفتیم چین بریم.. امسال ببین تو چه وضعیتی هستیم.. 

اوه الان رفتم پست اخرم رو خوندم که ببینم جریانات زندگیمو تا کجا نوشتم دیدم چقد عقبه.. خیلی چیزای دیگه بعدش اتفاق افتاد.. ولی چون زیاده و خیلی ازشون گذشته و بیات شدن حسش نیست بهشون بپردازم :( 

حقیقتش الان نمیدونم اصلا برا چی اومدم وبلاگ بنویسم.. چون چیز خاصی نیست.. جز اینکه کلاسام به خاطر کرونا تعطیل شدن فعلا.. محل کارم ولی هنوز مثل چی برقراره.. حالا دوستم میگه اونا محل کارشون هر روز با الکل اسپری میکنن کل شرکت رو، و بهشون ماسک و ژل دست هم دادن، بعد شرکت ما تنها نظافتچی ای که دسشویی رو تمیز میکرد رو هم گفت نمیخواد بیاد فعلا.. البته شرکت که چه عرض کنم اونا کاری نداشتن.. اون مدیر بی کفایت ایرانی.. حالا دلیلش چی بود؟ چون درجریانید که حقوق این مردک و ایرانی عقده ای نجومی هستش بالاخره، بعد شرکتمون در کشور مبداً یکم حساس شده به هزینه های دفتر ایران، چون هم کارمون تقریبا در ایران معلق هستش و هم از طرف دیگه هزینه هست دفتر ایران فقط.. خلاصه کشور مبدا حساس شده و گفته هزینه هاتون بالاست.. بعد این مدیر بی کفایت ایرانی و ایرانی عقده ای فکر کردن مثلا به نظافتچی بگن نیا که حالا یه ماه حقوق بهش ندن میتونه حساسیت شرکت مبدا رو کاهش بده.. حالا حدس بزنید نظافتچی بدبخت چقد میگرفت در ماه؟ 280 هزارتومن!.. آدم نمیدونه اینجا گریه بکنه بخنده تمسخر کنه چیکار کنه.. ولی دوس دارم کله اون بی کفایت رو باز کنم ببینم مغزی چیزی توش هست یانه.. چقدم به خودش غره است که بِهتِرین مدیره (با کسره بخونید) کاش میتونستم یه گوشمالی به اینجور آدما بدم.. آخه با خودت چی فکر کردی؟؟ به توام میگن مدیر؟؟؟؟ هزینه تویی و اون حقوق نجومیت مردک که بعداز چند سال هنوز عرضه نداشتی یه پروژه بگیری...

بعد مدیرعامل شرکت دوستم که اونام شرکت اصلیشون تو یه کشور دیگه اس مثل ما، شرکتشون در کشور مبدا خواستن بهش بونس بدن بابت عملکرد خوبش در حل مشکلات دفتر ایرانشون، بعد مدیره گفته بود نه نمیتونم یه نفری این پول رو قبول کنم که بهرحال افراد دیگه هم کمک کردن، اگه کشور مبدا میخواد بونس بده باید به همه بده درغیراینصورت منم نمیخوام هیچی.. بعد مدیر زپرتی ما که فقط خاطرات دوست دختر بازی هاشو در جوانی بلده تعریف کنه صبح تاشب، فقط به فکر حقوق نجومی خودشه که خدایی نکرده هزارتومنش کم نشه به جاش نظافتچی رو اخراج میکنه و سلامت کارمندا رو به خطر میندازه..
اه اصلا از دست شرکت مبدا هم اعصابم خورده.. اوناهم بی کفایتن.. اگه عقل داشتن الان دفتر ایران وضعش این نبود..


از مسائل شخصی که بگذریم احساس میکنم کلا دربرابر بدبختیا سِر شدیم.. برا هرکی تعریف کنی آنچه گذشت رو، احتمالا فکر میکنه فیکشن داره میخونه :)) درکل امیدوارم این روزای سخت زودتر تموم شه.. به چه روزی افتادیم.. سال خیلی بدی بود.. خیلی..

شاداب :)
۰۵ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر